امشب، یعنی چهارشنبه شب و شب پنجشبه، با هماهنگی قبلی در منزل استاد زبان انگلیسی بازنشسته دوره راهنمایی خودم، جناب آقای حسین اسلامی، نشستی پیرامون اهداف، مسیر ادامه فعالیت و تعیین مدیر عامل جدید بنیاد طلوع کوثر میبد برگزار و درخصوص موضوعات متنوعِ مربوط، صحبت شد.
در ادامه جلسه که باپذیرایی چای و شیرینی و شربت هم همراه بود، سرکار خانم اسلامی که دارای سوابق آموزشی و اداری و فعالیت در یکی از سازمان های مردم نهاد است، به عنوانِ مدیرعاملِ جدیدِ موسسه معرفی شد.
حاج آقای دکتر وحیدی بزرگوار هم پیگیر نظرات موسس محترم در این زمینه خواهند بود. آقای دهقانی هم قرار شد پیگیر مراحل اداری تمدیدِ مجوز بنیاد از فرمانداری باشند که البته بعد از پیگیری موضوع از فرمانداری میبد، گفتند با توجه به تغییرات بنیادین در سامانه وزارت کشور و لزوم جلسه توجیهی در مرکز و پیشامد کرونا، مدتی صبر کرده، بعدا پیگیری کنید و اگر خبری شد به اطلاع می رسانیم.
مهمان ویژه ی این جلسه هم سرکار خانم امامی با یک عالمه تجربه از اولین مرکز نگهداری کودکان خاص، در استان یزد بود که نکات ارزشمندی در این خصوص بیان کردند.
امروز نشست مشترک نمایندگان بنیاد طلوع کوثر کویر میبد؛ موسسه خیریه اباصالح(عج)؛ مرکز نیکوکاری لبخند انتظار و نماینده دفتر امام جمعه در خصوص تامین منابع تهیه ماسک؛ اقلام بهداشتی مبارزه با کرونا و بالاخره تامین وجه قربانی ( احتمالا شتر)تشکیل شد و مقرر شد شماره حساب مرکز نیکوکاری لبخندانتطار و برای جمع آوری وجه قربانی هم شماره کارت موسسه خیریه اباصالح (عج) به شماره ( 2870- 9950 - 7011 -6037 ) در بانک کشاورزی معرفی شد.
سال ها از اون حادثه میگذره! هنوز تقریبا خونه نشینه، خدا سلامتش بداره، دوست هنرمندمون(خواننده و فرهنگی) علی بمان دهقانی، گفت می آیی بریم دیدن حاج آقا
کوچکی؟ منم گفتم بریم. فردا ساعت ۱۰ صبح. رفتیم و از دور حال و احوال کرونایی کردیم و نشستیم و پذیرایی و شعر و شیرینی و خاطرات ... خداحافظی ... البته سر
کوچه دیدم آقای بوجار حسینی هم رسیدند. گفتم کجا؟ گفت دیدن آقای کوچکی ...
هنوز ۲۴ ساعت از حصور در خونه ی اون نیازمند نگدشته بود که با یک تماس تلفنی خیری پیدا که:
تمام هزینه های لوازم التحریر رو داد،
آموزش و پرورش با مدارس هماهنگ کرد هزینه مدارس گرفته نشه،
بهزیستی هزینه تخلیه چاه را پذیرفت،
سبد کالای ماه های آینده را متقبل شد،
بدهی خونواده به بقالی را تماما قبول کرد..... به همین سادگی !.
افتخاری بود ..
دعوت یک مجموعه ای که نگاهشان پاکِ پاک بود.
درخواست ها و نیاز هاشون مثل نگاهشون ساده و بی آلایش بود.
دختران باهوش روشندلی که علاوه بر تحصیل، حافظ قرآن می شدند و نداشتن دیده های بینا، نتونسته بود جلوی آموختن هنر تا حدودی سختِ زیلوبافی را بگیره ! بله نابینایی که طرح های زیبای زیلو را می بافد.
فقط یک جارو برقی خواستند و ماهیانه یک مبلغی برای کرایه سرویس ایاب و ذهاب بچه ها تا مرکز ، فقط ماهی ۱۵۰ تومان !
هنر نقاشی از قدیم و ندیم همراه بشر بوده، از غارنشینی تا برج نشینی!. اینکه نقاشی میتونه یک اشتغال درآمد زا باشه که به نوعی مربوط به این وبلاگ ما باشه یا یک هنره یا یک سرگرمی... نمی دونم.
انگیزه ی این پست هم نقاشی خواهرزاده ی 4...5 ساله ی(دختر ) من بود که دیشب من را کشید. سمت چپ منم،(دایی علی ) سمت راست پسرم مصطفی.