یک چایی تا وقت نماز....
پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۲ ب.ظ
گاهی سری به دوستان می زنم. وعده ی ما ساعت 4 بود که افتاد 4 و نیم. مهندس کارگر هم ما خودمونی بهش میگیم پسر خاله ی عزیز، امروز تو جمع ما بودند و از قضا یک مهمون سفارشی هم داشتیم. به ما افتخار دادن و اومدن تو جمع ما. یک فنجون چایی و یک تیکه شیرینی خامه ای و کلی حرف های خوب پذیرایی طرفین از همدیگه بود ...
البته با توجه به تخصص مهمون ما، توصیحات خوبی هم توسط جمع بویژه مهندس میثمی برای مهمون مهندس ما بیان شد و وقت نماز مغرب شد و یک خداحافظی بلند ....